چه نازه
روزی جوانی غرق در فکر به پیر مسن و با تجربه ای رسید ...
با گله و ناراحتی از او پرسید : ای بزرگ دانا
چرا مردم اینگونه بی رحم شده اند
چرا دیگر بخشش جایی در دل مردم ندارد ؟
چرا مثل زمان های گذشته مهربان نیستند
پیر اندکی مکث کرد سپس لبخند زد و به جوان گفت :
.
.
.
.
.
من چه نمیدونم پفیوز
یه سوالی ذهنمو مشغول کرده ...
اینکه همسر آینده ی من الان دوست دختر کیه؟ :|
آقا خیر نبینه به حق پنج تن ... من که راضی نیستم
اگه دوست دختر یکی از شماست
بندازینش صندوق پست
مال مردم خوردن نداره :(((
دم دختری گرم که پورشه تو خیابــون واسش بــوق زد ،
ســرشو انداخــت پایین ب رانندش گفـت :
برو بمیر عوضی ، من پسـرم ،
یکم موهـامو بلند کردم ، یکمم ابرو هامو تمیز کردم
داداشم امتحان ادبیات و زبان فارسی داشت
بعد امتحان بهش گفتم مهران برگت رو بده ببینم
نمرشو بیخیال ....
یه بیت شعر معلم ادبیات بهشون داده بود واسه ترجمه :
طیران مرغ دیدی اینک ز پای شهوت/ اکنون بهتر نبینی طیران آدمیت
حالا معنی کردن داداشم :
آخه تو که با دیدن ته ران مرغ شهوتی میشی , اگه ته ران آدم رو میدیدی چیکار میکردی؟؟؟
هیچی دیگه بهش گفتن فردا با پدرت بیا مدرسه :)))
تعداد صفحات : 23